اقتصاد مدرن طبیعتگر یا انسانگرا؟ (بخش دوم)
متن زیر ادامه ی مصاحبه استاد حسن عباسی با مجلهی «اندیشه گستر» است که در سال 1387 منتشر شده است. این مصاحبه به همراه متن گفتوگو با صاحبنظران دیگر اقتصادی توسط نشر تعالی اندیشه در کتابی تحت عنوان «اندیشه اقتصادی انقلاب اسلامی» در پایان سال 1393 بازنشر گردیده است.
این مطلب ادامه ی مطلب اقتصاد مدرن طبیعتگر یا انسانگرا؟ (بخش اول) است.
پارادایم اقتصاد طبیعتگرا، هیچ معیاری برای بهینهسازی مصرف منابع ندارد و رویکرد آن مدارا با طبیعت نیست بلکه در پی جایگزینی تکنولوژی جوش هستهای در مقابل سوخت فسیلی، یا بهرهگیری از سوخت بیوماس، و یا حتی گسترش استفاده از محصولات نانوتکنولوژی است که هیچ کس برآوردی از دورهی هضم و حل آن محصولات در طبیعت ندارد؛ این رویکرد افق بقاء محیط زیست را تاریک مینماید. چندماه قبل سرویسهای اطلاعاتی آمریکا در گزارش مبسوطی به دو کاندیدای اصلی ریاست جمهوری آن کشور، آنها را از مهمترین چالش دولت آینده این کشور در جهان آگاه کردند و آن چالش اساسی، مسالهی نابودی روز افزون محیط زیست و کاهش منابع استراتژیک بقاء تمدنی در طبیعت کرهی زمین بود.
طبیعتگرایی در اقتصاد مدرن، به دکترین کاپیتال اکونومی یا اقتصاد سرمایهداری منتج شده است. این دکترین از هفت مولفهی اساسی چرخهای اقتصاد، تمرکز خود را بر سه حوزهی «استحصال منابع»، «تبدیل آن به کالا»، «و عرضهی آن کالا برای فروش» قرار داده است. چون کالایی که تولید و عرضه میشود، باید مشتری داشته باشد، در نتیجه دستگاههای تبلیغاتی به ذائقهسازی در مخاطب میپردازند تا او متقاضی خرید آن کالاها شود. به حرکت این چرخه، رونق اقتصادی لقب دادهاند.
«دکترین کاپیتال اکونومی یا اقتصاد سرمایهداری از هفت مولفهی اساسی چرخهای اقتصاد، تمرکز خود را بر سه حوزهی استحصال منابع، تبدیل آن به کالا، و عرضهی آن کالا برای فروش قرار داده است»
دکترین کدآمایی نیز همانند دکترین اقتصاد سرمایه، بر منابع تمرکز دارد با این تفاوت که مولفهی تقاضا را در این چرخه دخیل میسازد. در مقابل طبیعتگرایی در اقتصاد، مکتب انسانگرایی قرار دارد. در این پارادایم، انسان به عنوان متقاضی کالا و خدمات، به عنوان مصرف کننده و به عنوان مشتری و خریدار مطرح است. توجه و تمرکز بر نیازهای او و ساماندهی آن نیازها و تعدیل احتیاجات وی در چهارچوبهای مشروع، دکترین اقتصاد بشرگرا را شکل میدهد.
«دکترین کدآمایی نیز بر منابع تمرکز دارد با این تفاوت که مولفهی تقاضا را در این چرخه دخیل میسازد»
آنچه در اسلام بیع نامیده میشود هر چند که هر هفت مولفهی چرخهی اقتصاد را در بر میگیرد، اما ثقل و تمرکز آن بر منبع انسانی اقتصاد در چهار حوزهی فروش، خرید، مصرف و تقاضا استوار است. در واقع، منابع اولیه و نیروی کار که تولید کالا را رقم زدهاند و سازوکار و عرضه، همه در خرید و فروش ارزشگذاری میشوند.
اقتصاد بشرگرا که قائل به احترام نسبت به طبیعت است، ماهیتاً یک دکترین اقتصاد ایمانی است که به بیع معروف است.
«آنچه در اسلام بیع نامیده میشود هر چند که هر هفت مولفهی چرخهی اقتصاد را در بر میگیرد، اما ثقل و تمرکز آن بر منبع انسانی اقتصاد در چهار حوزهی فروش، خرید، مصرف و تقاضا استوار است.»
اما چهارمین پارادایم، اقتصاد کارکردی نام دارد. این پارادایم بسیار مهم برای مثال در اقتصاد مدرن، ثقل چرخهی اقتصادی را در هفت مولفهی تقاضا- استحصال منابع- تولید کالا- عرضه- فروش- خرید- و مصرف، بر«پول» قرار میدهد. در واقع کارکرد پول موجب شکلگیری و حرکت و رونق چرخهی اقتصاد میشود. نقش پول، هیچگاه در تاریخ به اندازهی یک قرن اخیر در مناسبات اجتماعی بشر برجسته نبوده است. البته همین مرکز ثقل بودن پول برای اقتصاد جهان و بهویژه آمریکا، مشکل و معضل اصلی و عامل بحران جاری نظام مالی به شمار میرود.